دلم میخواد بنویسم اولین شب پاییز چ حسی دارم

امروز عکسای پارسال این روزا رو نگاه میکردم . خیلی هاشو حذف کردم.سیر تحولی من در شش هفت ماه گذشته ( از مهر به اینور) کاملا مشهود و نمایان بود ! گاهی دلم میخواست میتونستم جای اون دختر توی عکس بودم !‌دقیقا توی همون برهه ی زمان.بعد زمان رو همونجا متوقف میکردمادم ها رو.حرف ها رو.همه چی رو.

امشب فقط دلم میخواست یک نفر بود حرف میزد ، حرف میزدو حرف میزد و من هیچ نمیگفتم !

تمام./

 

+ بعضی وقتا هم میگم به درک ! احساس میکنم این زخم کهنه زیادی کهنه شده !‌زیادی چرک مرده و حال به هم زن شده ! کاش میشد بهش فکر نکرد. کاش میشد توی اولین شب پاییز بهش فکر نکرد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها